مجنون تنها
تنها تر از آنم که به تنهاییم فکر کنم
نظرات شما عزیزان:
باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را،دشت پرشور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه هارا
وندرین صحرای سوزان
میدود طفلی سه ساله
دلشکسته، پای خسته
باز باران...قطره قطره
.
.
.
.
.
.
.
Power By:
LoxBlog.Com |